عیدفطر
عزیزم صبح عید فطر بابای برای اولین بارشما روحموم کرد بعدش برای ناهار رفتیم خونه مادرجون مرضیه برای شام رفتیم خونه مادرجون ثریا مامانی الان که دارم مینویسم اسفند ددقیقا یادم نمیاد چه اتفاقهای افتاد ...
نویسنده :
مامان مهران
7:43